از همین حوالی زندگی کردن ها
از در باشگاه میام بیرون و هدفونم رو میذارم تو گوشم و پلیرم رو روشن میکنم اولش وسوسه میشم سرپایینی خوشال طور برم سر ایران زمین ماشین سوار شم بعد خودم بیخیال میشم و شروع میکنم سربالایی رو به سمت خونه رفتن میپیچم تو کوچه نهم، موزیکم تو گوشم داره میخونه بی اختیار تو خیابون شروع میکنم قر دادن فولدری که برای ورزش رفتنم ریختم تو گوشیم از آهنگ ایرونی قری توش داره تا آهنگ عربی و انگلیسی دیسکو و فیلان یه لحظه با ترس سرم رو بلند میکنم دورو برم رو نگاه میکنم نخیـــر این موقع روز هیچکس اینجا نیست دوباره کمرم ملو یه قر میده و به پاهام منتقلش میکنه و ایندفعه پررو دور ِ خودم هم میچرخم با قر تا برسم به ته کوچه ی پشت خونه که دیگه خیابون تقریبا اصلی محسوب میشه همین رویه رو با قر دادن ِ خودم و کمر و گـِل و گردنم دارم یه حس عجیب خووبی تموم تنم رو میگیره به خونه که میرسم هنوز دارم میخندم به خودم، میرم دوش میگیرم و میششینم پشت میزم و شروع میکنم به نوشتن ...زندگی ِ ما آدمها هرجای دنیا که باشیم استرس داره، بالا و پایین و دردسر داره، تو ایران بیشتر.. یه ذره اونورتر کمتر اما به هرحال هرکسی اینقدر دردسر و بالا پایین داره که به یک وقت هایی نیاز داره که یه راهی پیدا کنه و همه ی اینارو بریزه بیرون ... میدونی هیکل خووب داشتن خیلی خوبه، لاغر و خوش فرم بودن خیلی خووبه در عین حال اگه تپل هم باشی وقتی خودت خودت رو دووست داشته باشی این خیلی خوبه خودت که راضی باشی بقیه اش مهم نیست اما ورزش، ورزش اون چیزیه که ماها همیشه اینطوری بهش نگاه میکنیم که انگار فقط وقتی میخوایم لاغر شیم باید بریم سراغش وقتی میخوایم خفن و خوش هیکل بشیم اما دریغ ازینکه به این فکر کنیم که باید ورزش کنیم اینو جدی میگم نه تنها برای اینکه لاغر شیم، نه صرفا برای اینکه بدن خفنی داشته باشیم یا این چیزا، اینا همش خوبه ها با ورزش کردن اتفاق هم میوفته اما ورزش کنیم برای اینکه لذت ورزش کردن و خستگی ِ بعد از ورزش تا حد خیلی زیادی فکرهای مسخره و آزار دهنده رو از کله ی آدم میبره خستگی ِ ملس ِ بعد از ورزش آدم رو زنده میکنه هایپر میکنه از لحاظ روحی کل روز ِ آدم رو میسازه حتی، بعد تازه وقت باشگاه رفتن هم اگه ندارین آهنگ بذارین تو خونه برقصین روزی نیم ساعت هم شده آهنگ بذارین برقصین تموم استرس و نگرانی هاتون رو برقصین و بدین بره بعد ببینین چه معجزه ای میکنه تو کم نیاوردن تو استرس های هر روز رو به زیاد شدن ِ زندگی تو سرحال بودن و سر و کله زدن با زندگی و زندگی کردن به معنای واقعیش بعد به خودتون جایزه بدین که با همه ی تنبلی ها و اما و اگر ها بعد از مدتها ورزش نکردن شروع کردین به ورزش ... میدونی پدر همیشه میگه شرایط سخت آدمها رو میسازه کنار اومدن باهاش و وفق دادن ِ خودمون باهاش روحمون رو بزرگ میکنه من همیشه میگم اگه شرایط هرچقدر هم بد باشه هنر زندگی کردن رو که بدونی حله، با همه ی دردها و دردسرهاش بالاخره یه راهی پیدا میکنی که لذت ببری و تو روزمرگی های مدام و سختش به جریان مردگی کردن نپیوندی و زندگس کنی با همه ی وجودت زندگی کنی و دیگر هیچ ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر