۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

من خیره به من میشوم و من سکوت و تنها سکوت است.



سوال های بی جوابم را پناه به آیینه میبرم 
اما 
آیینه مدت هاست که شکسته 
و تکه تکه اش خصمانه مرا به من نشان میدهد 
و سوال های بی جوابم را 

و من به تلخی ِ نگاه ِ داخل آیینه دوباره میشکنم
و آیینه ها دوباره میشکنند
و دوباره تکه تکه مرا به من نشان میدهند 
و دوباره در هر تکه آیینه دوباره های تکراری زندگی و سوال های بی جواب من و نگاهی تلخ و سکوت 

و دیگر هیچ ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر