۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

و ما رد میشیم ، هی رد میشیم ... و لعنت ...



من فقط وایسادم نگاه کردم و هدفونم رو بیشتر تو گوشم فشار دادم که نشنوم نشنوم التماس من نبودم ها رو، نشنوم که میگفت آقا به جان مادرم، به ارواح خاک بابام، به پیر به پیغمبر به همین محرمی که توشیم من ندزدیدم، من فقط هی خیابون رو نگاه کردم که زودتر برسم به میدون انقلاب و پیاده شم و انگار که خیابون کش میومد و تمومی نداشت! من میخواستم نشنوم نشنوم دختری رو که میگفت یه دو تا بزنن تو گوشش آدم میشه میگه که دزدیده و پس میده تراول هارو ، نشنوم زنی رو که میگفت محرم و حسین تو کمرت بزنه قسم نخور ، نشنوم زنی رو که میگفت لقمه ی حروم دادن بهت اینجوری شدی بزنینش آدم شه ، نشنوم که کسی بگه دستش رو باید قطع کرد کسی رو که مال مردم رو میخوره ... و نشنوم التماس های پسر رو ... و نشنوم فریاد با بغض ِ مرد رو که میگفت که تراول هارو همین الان از بانک گرفتم تموم زندگیمه ... نشنوم. ایستگاه انقلاب پیاده که شدم چند تا مرد پیاده اش کرده بودن انداخته بودنش رو زمین و داشتن میزدنش و میگشتنش با مشت و لگد هاشون بی حال شده بود و فقط زیر لب باز هم قسم میخورد که من نبودم به خدا من نبودم من و چه به دزدی ... تا اون موقعی که من از جلوشون رد شدم همه چیزش رو ریخته بودن کف زمین و هنوز تراول های گم شده پیدا نشده بود و پسر هنوز گریه میکرد و میگفت آقا بخدا من ندزدیدم ومرد اینقدر خشم داشت که میتونست حتی بکشتش به گناه کرده یا نکرده زیر مشت و لگد بکشتش ... ذهنم کار نمیکرد که بخوام فکر کنم حق رو بدم به مردی که به قول خودش همه زندگیش رو دزدیده بودن و دستش به کسی نمیرسید کاری بکنه و فقط مشت و لگد میزد که شاید تراول هاش برگرده یا به پسری که من هیچوقت نفهمیدم یا نمیفهمم که بالاخره دزدیده بود یا نه اما نمیتونم حس تحقیر زیر و دستای مردم افتادن وسط خیابونش رو فراموش کنم هنوز هم ذهنم کار نمیکنه مثل دیروز فکر که بهش میکنم فقط از روی فکرم میپرم و رد میشم .... مثل دیروز که من رد میشدم ، و مردم رد میشدن و همه رد میشدن فقط از کنارشون رد میشدن ... به ما چه اصلا ... به ما چه ... کلاه خودمون رو بگیریم نیوفته یه وقت!  مردم دارن زیر بدبختی هاشون دست و پا میزنن و از نفس میوفتن بازم به ما چه ، از دیدن یه همچین چیزی میریزی بهم، به تو چه! اصلا غلط کردی میریزی بهم رد شو ... فقط از کنار همه چیز رد شو احساس نکن، بغض نکن، نترس، گریه هم ممنوعه فقط رد شو رد شو و به خودت و زندگیت فکر کن و رد شو ...
و لعنت به همه ی رد شدن های من و ما و همه ما و لعنت به تمام شور بختی های زیر پوست این شهر و لعنت و لعنت و لعنت ...
و دیگر هیچ ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر