۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

باران منم، تویی ...


آویزون از لبه ی تراس قطره های بارون رو پشت گردنم حس میکنم و دل میدم به سبکی ِ هوا بعد از این همه روز ِ پر دود و پر خواهش بارونم از آسمون و هنوز هم دو قطره فقط دو قطره بارون از آسمون کافیه که یادم بندازه که مشیری چه خوب میگه وقتی که میگه :

هنوزم چشم دل دنبال فرداست
 هنوزم سینه لبریز از تمناست
هنوز این جان بر لب مانده ام را
در این بی آرزویی آرزوهاست ...

ودیگر هیچ


پ.ن برای میم : باران تویی و تمام مهربانی هایت. 

۲ نظر:

  1. هی دخترک :**
    آقو توام عادت داری تا بارون میاد از ناف آویزون شی؟ :))))
    مامانا هی ترسو بازی در میارن که الان میفتی و... :ی

    >:)<

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ها منم عادت میدارم :دی
      مامانم ببینه جیغی میزنه بدتر پرت شم پایین :)))
      اینقدر این دخترک گفتن ها رو دوست میدارم زیاد ... اینقدر زیاد که :***

      حذف